پیامدهای اتراف

پدیدآوررضا حق‌پناه

نشریهمجله اندیشه حوزه

شماره نشریه22

تاریخ انتشار1390/01/15

منبع مقاله

share 1503 بازدید
پیامدهای اتراف

رضاحق پناه

الف ـ سرمستی و عدم احساس مسؤولیت

اولین اثر و پیامد اتراف، خشک شدن سرچشمه‏های عاطفه و نوعدوستی در درون انسان است. مترف خوشگذران، دلش مرده است، نسبت به جامعه و نیازمندان آن، هیچ مسؤولیتی احساس نمی‏کند، دردها و غمهای جانکاه دردمندان، در وجدان خفته او تأثیری نمی‏بخشد و او همچنان به طغیان سرگرم است. چنین حالتی در قرآن «بَطَرْ» نامیده شده است.
«و کم اهلکنا مِنْ قریةٍ بطرت معیشتها»قصص /58
چه بسیار سرزمینهایی که در معیشت خود به هوسرانی و سرمستی پرداختند و ما آنها را هلاک کردیم.
بَطَر، یک حالت هیجان روانی و سبکسری است که در اثر بدرفتاری با نعمتها و بی‏توجهی نسبت به ادای حقّ نعمت و به کارگیری آن در راه نادرست پدید می‏آید.
راغب اصفهانی می‏نویسد:
«بطر یک عارضه روانیِ برخاسته از بی‏ظرفیّتی در مقابل نعمت و کوتاهی در انجام وظیفه در برابر آن و به کارگیری آن در غیر محل آن است.»
سرچشمه گستاخیها، عربده‏های مستانه و تندخویی و تصمیمهای عجولانه جباران و طاغیان روزگار نیز همین ویژگی است.
این سبکسری غالبا همراه با انبساط و خوشی ناشی از رفاه به انسان دست می‏دهد، و او پیوسته جویای امتیاز و نام آوازگی است. این حالت در قارون نیز دیده می‏شود؛ از این‏رو، قومش به او گفتند:
«لاتفرح اِن اللّه‏ لایُحبّ الفرحین» قصص /76
آن قدر به (ثروت) خود مغرور و شادمان مباش که خدا مردم پرغرور و نشاط را دوست نمی‏دارد.
بطر در معیشت و رفاه‏طلبی علاوه بر این که از نظر روانی یک نوع بیماری است، از نظر اقتصادی نیز نوعی مصرف‏گرایی افراطی به شمار می‏رود که با مصالح فرد و جامعه هماهنگی ندارد و نتیجه اجتماعی آن، ورشکستگی اقتصادی و انحراف از روحیه کمال‏طلبی، ظلم و اسراف، تبذیر، تبعیض و بی‏عدالتی است.
فرجام بس خطرناک این حالت تا آن جاست که پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله از آن بر امّت خود نگران بوده‏اند:
«بر اُمّتم پس از خود، از سه چیز نگرانم... این که مال و ثروت در میانشان فراوان شود به حدی که طغیان نموده، دچار بَطَرْ شوند.»1
سبکسری و شادیهای کودکانه رفاه‏طلبان مترَف، آنان را به لهو و لعب وامی‏دارد، به بیهودگی وقت می‏گذرانند، از حال تهیدستان بی‏اطلاعند، و از درد آنان بی‏خبر. در چند جای قرآن، این گونه شادی که از مال و ثروت زیاد و مسؤولیت‏ناشناسی دست دهد، نکوهش شده است.2 در روایات نیز از آن به «سُکرْ مال» ؛ یعنی مستی ناشی از ثروت تعبیر شده است.3

ب ـ انهدام تمدّنها و فرهنگها

رفاه زدگی و زندگی اتراف‏گونه و درغلتیدن به دام دنیا، سقوط و نابودی جامعه‏ها را در پی داشته و دارد. در این جا سخن الحیاة را یاد می‏کنیم که پیرامون مسأله مورد بحث، جامع و کامل است:
«تکاثر و اتراف باعث نابودی و شقاوت انسان است و ثروتمندان مترَف کسانی هستند که هم خود نابود می‏شوند و هم دیگران را نابود می‏کنند. آنان کسانی‏اند که حرث و نسل را تباه ساخته و جامعه را به حضیض بردگی اقتصادی و بی‏حالی و سستی و عقب ماندگی می‏کشانند و برای این که بر این واقعیّت اجتماعی اشراف و اطلاع کامل پیدا کنیم، به مسائلی اشاره می‏کنیم که از آثار اجتناب‏ناپذیر زندگی تکاثری و اترافی است:
اول: تکاثر و اتراف، جوّ و حالتی را درنفس انسان پدید می‏آورند که نتیجه‏اش نابودی و تباهی عقل و قلب و دین است...
دوم: تکاثر در داشتن ثروت و زیاده‏روی در مصرف، عواطف انسانی را می‏میراند و پایه‏های فضیلت و اخلاق را منهدم می‏سازد.
سوم: این دو، رذائل اخلاقی را در انسان می‏رویانند و برای او شخصیّتی خیالی و توهمی می‏آفرینند.
چهارم: این دو، شخص زیاده‏طلب مترَف را از مردم و آمیزش با آنان ـ بویژه از نشست و برخاست با ناتوانان و زمین‏گیران و مسکینان ـ دور می‏سازند. با این که اختلاط و آمیزش با مردم، آیینه روح و روان انسان را جلا داده، و ملکات فاضله را نورانی می‏سازد، و احساسات انسان‏دوستانه را تحریک می‏کند...
پنجم: این دو، باعث دور شدن انسان از صراط عدل و قسط بوده، و انسان را در بندهای طمع و حرص اسیر می‏کنند، که در نتیجه آن آزادی در تفکّر و رأی را از او سلب می‏سازند.
ششم: این دو، ـ با آثار منفی که دارند ـ بر انسان اسیر و گرفتار در دام خود، تحمیل می‏کنند که تمام جهت‏گیری‏هایش در دایره نفع شخصی خود باشد و هرگز به فکر مصالح همنوع و عموم مردم، و ایثار اجتماعی نیفتد و آنان که از این دام محدودکننده پا بیرون نهاده و به فکر دیگران باشند، اندکند و یا اهداف خاصی را دنبال می‏کنند.
هفتم: این دو، پس از این که اقتصاد تکاثری را بر جامعه تحمیل می‏کنند، جامعه را به سمت دو گروه ممتاز [فقیر و غنی] سوق می‏دهند که هیچ دین یا مکتب فکری صحیح آن را اجازه نمی‏دهد؛ چه رسد به اسلام.
هشتم: این دو، پایه‏های همیاری اجتماعی و تعاون و تعاضد را متزلزل می‏سازند و به این وسیله اساس توازن و تبادل را نابود کرده، و توده مردم را ضایع و هلاک می‏سازند.»4
جامعه‏شناس بزرگ اسلامی، ابن‏خلدون، در کتاب معروفش (مقدمه تاریخ) در فصل هجدهم، باب دوم با عنوان: «فراخی معیشت و تجمّل و فرو رفتن در ناز و نعمت، از موانع پادشاهی و کشورداری است» ثروت، رفاه‏زدگی و تن‏پروری را از عوامل مهم سقوط و نابودی اجتماع می‏شمارد.5
قرآن مجید نیز در هشداری به پیروان خود می‏فرماید: «وانفقوا فی سبیل اللّه‏ ولاتلقوا بایدیکم الی التهلکة»بقره /195
از ثروت خود در راه خدا انفاق کنید و با دستهای خود، خود را به هلاکت و نابودی نیفکنید.
از این آیه استفاده می‏شود که اگر ثروت ملی در راه خدا و به سود جامعه مصرف نشود و تنها در دست عده‏ای خاص باشد، سرنوشت آن ملت به فلاکت و سقوط می‏انجامد.
اگر ثروتهای هنگفت، در راه مصالح اجتماعی، و تعلیم و تربیت و ارشاد جامعه و پیشرفت اقتصادی و آبادانی و رفاه عمومی به کار می‏رفت، امروز شاهد این همه فلاکت، فقر، تسلیم در برابر قدرتهای شیطانی و عقب افتادگی ملل اسلامی و غیر آنها نبودیم.
کدام ملت نازپرورده بر دشمن غلبه کرده است؟ کدام ثروتمند خوشگذران در راه حقّ فداکاری نموده است؟
به جامعه اسلامی بنگریم. آن گاه که طلحه‏ها و زبیرها، قبضه‏های شمشیر را رها کرده و به شمارش کیسه‏های طلا سرگرم شدند، آن وقت که از خون دل و دسترنج محرومان، کاخ بزرگ معاویه در شام «سبز» می‏شود، آن زمان که طلاهای به جا مانده از زیدبن ثابت باید با تبر شکسته و تقسیم شود، آن گاه که هارونها، قارونهای جامعه اسلامی شدند، و مسلمانان و فرهنگ پراعتلای آنان، نادیده گرفته شد، جامعه اسلامی دچار انحطاط گردید. سرازیر شدن ثروتها از سرزمینهای فتح شده به مرکز خلافت اسلامی و تقسیم آن در میان افراد معدود، زمینه سقوط را فراهم کرد و امروز اگر می‏خواهیم به همان مجد و عظمت دیگرین بازگردیم، باید عدالت اقتصادی، و سیاسی در جامعه برقرار شود و از تجمع سرمایه‏های کلان، در دست افرادی که دنیا آنان را کور و کر کرده است جلوگیری گردد.

ج ـ استدراج، فرجام کار مترفان

سنّت خداوند همواره تأیید حقّ و پیروزی مؤمنان بر باطل و کفّار است: «اِنّا لننصر رسلنا» (غافر /51) «و انَّ جندنا لهم الغالبون»(صافات /173).
در راستای این سنّت، یکی دیگر از سنن الهی، خذلان و نابودی کفّار و اهل ظلم و فساد و تمامی کسانی هستند که به گونه‏ای با پیروزی حقّ مقابله کرده و سدّی در راه پیشرفت اسلام به وجود آورده‏اند.
قرآن کریم از هلاکت، عذاب، نابودی و از بین بردن اقوامی خبر می‏دهد که بر اثر طغیان، فساد، تکذیب و گناه زیاد، از میان رفته‏اند. شیوه گرفتار شدن به عذاب دنیوی به صورت استدراج می‏باشد. قرآن می‏فرماید:
«والذین کذّبوا بآیاتنا سنستدرجهم من حیث لایعلمون»اعراف /182
و آنان که آیات ما را تکذیب کردند، بزودی به عذاب و هلاکت می‏افکنیم، از جایی که نمی‏فهمند.
دچار شدن به عذاب، به صورت تدریجی است، نه دفعی و یکباره. خداوند نعمتهایی را پیاپی در اختیار افرادی می‏گذارد. آنان به جای شکرگزاری و استفاده صحیح از آن، مغرور شده، به اتراف، اسراف و سرمستی می‏پردازند و خیال می‏کنند به خاطر استحقاق آنها، این نعمتها بر آنان داده می‏شود؛ در حالی که این مهلت دادن، به ضرر آنهاست و خداوند به موقع خود، آنان را عذاب می‏کند.
مرحوم علاّمه طباطبائی در تفسیر این آیه می‏نویسد:
«استدراج در لغت به معنای این است که کسی درصدد برآید پله‏پله و بتدریج از مکانی و یا امری بالا رود و یا پایین آید و یا نسبت به آن نزدیک شود. و لیکن در این آیه، قرینه مقام دلالت دارد بر این که مراد نزدیک شدن به هلاکت است یا در دنیا و یا در آخرت. این که استدراج را مقیّد کرده به راهی که خود آنان نفهمند، برای این بود که بفهماند این نزدیک کردن آشکارا نیست، بلکه در همان سرگرمی به تمتّع از مظاهر زندگی مادی مخفی است و در نتیجه ایشان با زیاده‏روی در معصیت پیوسته به سوی هلاکت نزدیک می‏شوند.
پس می‏توان گفت استدراج تجدید نعمتی است بعد از نعمت دیگر تا به این وسیله التذاذ به آن نعمتها، ایشان را از توجّه به وبال کارهایشان غافل سازد... و به وجه دیگر، وقتی که از ذکر پروردگارشان غافل گشته و آیات او را تکذیب کردند اطمینان و آرامش دلهاشان را از دست دادند، و ناگزیر شدند با تشبث به اسباب دیگری غیر خدا، دل خود را آرامش دهند، و چون غیر خدا چیزی نمی‏تواند دلها را آرامش دهد، لذا بیش از پیش به تعلّق و اضطراب درونی دچار شدند و دیگر از سعادت زندگی بی‏خبر ماندند. خیال می‏کردند معنای زندگی همین است که ایشان در آنند، لاجرم این سرگرمی به زخارف دنیا، مهلکات را روزبروز زیادتر کرده، در واقع روزبروز عذاب خود را بیشتر کردند تا سرانجام به عذاب آخرت که تلختر و کشنده‏تر از هر عذاب است ملحق گشتند، و این همان استدراج در عذاب است.»6
مرحوم فیض کاشانی نیز در تفسیر آیه یاد شده می‏گوید:
«سنستدرجهم؛ یعنی کم‏کم آنان را به هلاکت نزدیک می‏سازیم تا ناگهان در آن افتند... «مِنْ حیث لایعلمون»این عذاب به گونه‏ای است که خود آنان متوجّه نمی‏شوند، به این ترتیب که نعمت زیادی پیاپی بر آنان فرو ریخته می‏شود، لذا گمان می‏برند این نعمت لطف و احسان خداوند در حقّ آنهاست؛ در نتیجه با استفاده از آن نعمتها، روزبروز دچار سرمستی و خوشگذرانی شده و در گمراهی فرو می‏روند، تا آن جا که عذاب بر آنان حتمی می‏شود.»7
گرچه در آیه شریفه نامی از مترفان نیست، امّا نعمتهایی که خداوند به ملتی ارزانی می‏دارد، غالبا در دست ثروتمندان و مترفان است. پشت کردن آنان به نعمتها، سنّت استدراج را در پی دارد.
آیه زیر نیز سنّت استدراج را در مورد فرورفتگان در دنیا بیان می‏کند:
«فلمّا نسوا ما ذُکّروا به فتحنا علیهم ابواب کلّ شیئی حتّی اذا فرحوا بما اُوتوا اَخذناهم بَغْتَةً فاذاهم مبلسون»انعام /44
پس چون آنچه از نعمتهای الهی به آنها تذکّر داده شد، همه را فراموش کردند، ما هم درهای هر نعمتی را (برای اتمام حجّت) بر روی آنها گشودیم، تا به نعمتی که به آنها داده شده شادمان و مغرور شدند، پس ناگاه آنها را به کیفر اعمالشان گرفتار کردیم که آن هنگام خوار و ناامید گردیدند.
شادمانی اهل دنیا و ثروتمندان (مترفان) چندان دوام نمی‏یابد، ولی همان گونه که قرآن می‏فرماید، آنان نمی‏توانند این حقیقت را دریابند.
امام علی علیه‏السلام در مورد غرور بیجای مترفان که در اثر پیاپی بودن نعمت و فراموشی خدا صورت می‏گیرد، می‏فرماید:
«کَمْ مِنْ مستدرجٍ بالاحسان الیه و مغرورٍ بالسَّترِ علیه و مفتونٍ بحسن القول فیه و ما ابتلی اللّه‏ احدا بمثل الاملاء له.»8
بسا کسانی که به احسان و بخشش خداوند به او کم‏کم به عذاب و کیفر نزدیک شده و بسا کسانی که به پنهان ماندن بدیها بر او فریب خورده و بسا کسانی که به جهت گفتار نیک مردم درباره او در فتنه و سختی افتاده است و خداوند کسی را مانند مهلت دادن به او در دنیا آزمایش ننموده است.
امام حسین علیه‏السلام نیز فرمود:
«استدراج خدا نسبت به بنده‏اش این است که نعمت زیادی در اختیارش نهد و توفیق شکرگزاری را از او سلب کند.»9
مترفان در این دنیا فرصت زیادی برای خودنمایی و جولان در میدان جرم وجنایت ندارند:
«واُممٌ سنمتّعهم ثمّ یمسّهم منّا عذابٌ الیم»هود /48
امتهایی هستند که آنها را برخوردار می‏سازیم، آن گاه دستخوش عذاب دردآور ما می‏شوند.
«و مَن کفر فلایحزنک کفره الینا مرجعهم فننبّئهم بما عملوا انّ اللّه‏ علیمٌ بذات الصدور. نمتّعهم قلیلاً ثمّ نضطرّهم الی عذاب غلیظٍ»
لقمان /24-23
«کُلو وتمتّعوا قلیلاً انّکم مجرمون»
مرسلات /46
حرکت مترفان در گردآوری ثروت و بخل ورزیدن، یک حرکت انتحاری است، و در روایات، آنان به کرمهای ابریشم تشبیه شده‏اند که هر چه بیشتر بر دور خود می‏تنند، امید نجات کمتری دارند.
ترجیح دنیا و هدف شمردن آن، عین گمراهی است که مترفان و اهل تکاثر به آن دچار شده‏اند:
«الذین یستحبّون الحیوة الدّنیا علی الآخرة ویصدّون عن سبیل اللّه‏ و یبغونها عوجا اولئک فی ضلالٍ مبین»ابراهیم /3
آنان که زندگی دنیا را از آخرت دوست‏تر دارند و دیگران را از راه خدا بازمی‏دارند و آن را منحرف می‏خواهند، سخت در گمراهی هستند.
فرجام تیره مترفان در آیه کنز (توبه آیه 34-35) بیان شده که پس از گرفتاریهای زیاد در این جهان، سخت‏ترین عذابها را در آخرت خواهند داشت. آنان که برای فقرا و محرومان جهنّمی سوزان از فقر و بی‏عدالتی و تبعیض ایجاد کرده و از دسترنج آنان بر زر و سیم خود افزوده‏اند، جز آتش سوزان دوزخ چیزی جواب آنها را نمی‏دهد؛ چنان که قرآن در سوره واقعه، اصحاب شمال را، مترفان خوشگذران معرفی می‏کند که بدترین شکنجه‏های دوزخی در انتظار آنان است:
«و اصحاب الشمال ما اصحاب الشمال. فی سمومٍ و حمیم. ظلٍّ من یحموم. لاباردٍ ولاکریم. انّهم کانوا قبل ذلک مترَفین»
واقعه /45-41

راههای مبارزه با اتراف

چنان که از بحثهای گذشته معلوم شد، اسلام در یک اقدام سه مرحله‏ای، ابتدا اتراف را نفی کرده، مال‏دوستی و مال‏پرستی را نکوهش می‏کند. آیاتی که در قرآن درباره روحیه تکاثر و فزون‏خواهی آمده ناظر به این مرحله است. قرآن جامعه را متوجه این نکته می‏سازد که دنیا در مقابل آخرت، جز متاعی اندک و بی‏ارزش نیست، تا پیروان قرآن سطح اندیشه و خواسته‏های خود را از زمین و زینتهای آن فراتر ببرند و رضوان و عاقبت نیکی را که برای متّقین نوید داده شده، طلب کنند.
در مرحله بعد، اسلام اتراف را دفع می‏کند؛ یعنی اگر چنین حالتی بخواهد در جامعه پدید آید، مانع پیدایش آن می‏شود. در مرحله سوم، آن را رفع می‏کند؛ یعنی اگر عده‏ای از مردم دنیا گرایش پیدا کرده، آن را هدف بشمارند و به قیمت از بین بردن حقوق دیگران بخواهند ثروت و سرمایه انبوهی فراهم آورند، اسلام جلو چنین افرادی را می‏گیرد، و این بیماری را با نسخه‏های شفابخشی درمان می‏کند.
اکنون به برخی از راههای مهم مبارزه با اتراف و از بین بردن آن می‏پردازیم:

الف ـ برقراری عدالت

صاحبنظران در مورد عدالت و معانی آن، ارتباط آن با برابری و آزادی و مباحثی از این گونه، اقسام عدالت و منشأ هر یک و راه تحقّق آن، سخنان بسیاری گفته و نوشته‏اند که در این جا بدانها نمی‏پردازیم، بلکه منظور ما از طرح «عدالت» به عنوان اولین راه مبارزه با اتراف و تبعیض، این است که یادآور شویم یکی از مهمترین گونه‏های عدالت، عدالت اقتصادی است که در همه شؤون مادی و معنوی زندگی انسان، و تعلیم و تربیت و رشد الهی انسان، تأثیری ژرف و گسترده دارد. اسلام مکتب عدل و اعتدال است، راه مستقیم است و امت اسلامی، امت میانه و وسط هستند.
«اصل عدالت از مقیاسهای اسلام است که باید دید چه چیزی بر او منطبق می‏شود، عدالت در سلسله علل احکام است نه در سلسله معلولات. نه این است که آنچه دین گفته عدل است، بلکه آنچه عدل است، دین می‏گوید.»10
در قرآن کریم دستورات بسیاری درباره عدل، و اجرای آن در تمام زمینه‏ها آمده است:
«اِنَّ اللّه‏ یأمر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذی القربی»نحل /90
خداوند به دادگری و نیکوکاری و بخشش به خویشاوندان فرمان می‏دهد.
چنان که هدف از رسالت انبیاء را قیام مردم به عدل و قسط می‏داند:
«انّا ارسلنا رسلنا بالبیّنات و انزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط»
حدید /25
«و اذا حکمتم بین الناس اَنْ تحکموا بالعدل»11نساء /58
در روایات نیز تأکید فراوانی بر عدالت شده است؛ از جمله رسول خدا فرمود:
«عدالت میزان و ترازوی خدا در زمین است، هر که آن را دریابد به بهشت او را سوق دهد، و هر که آن را رها سازد به دوزخ او را می‏کشاند.»12
حضرت علی علیه‏السلام فرمود:
«الرعیّة لایُصلحها الاّ العدل.»
توده‏ها را جز عدالت چیزی اصلاح نمی‏کند.
امام صادق علیه‏السلام فرمود:
«اِنَّ النّاس یستغنون اذا عُدل بینهم.»13
اگر در میان مردم به عدالت رفتار شود، همه بی‏نیاز می‏گردند.
امام کاظم علیه‏السلام فرمود:
«خداوند هیچ گونه مالی را رها نگذاشته، بلکه آن را قسمت کرده است، و حقّ هر صاحب حقّی را (در تقدیر الهی) به او داده است. خواص و عوام، و فقیران و بینوایان، و همه قشرهای مردم... اگر در میان مردم به عدالت رفتار می‏شد، همه بی‏نیاز می‏شدند (و فقیر و مسکین و نیازمندی باقی نمی‏ماند.»
مسلما تا عدالت در ابعاد سیاسی، اجتماعی در جامعه‏ای محقق نشود، و دست صاحب نفوذان مالی از تمّلک اموال و تصرّفهای اترافی بریده نشود، عدالت معیشتی و اقتصادی در زندگی مردم محروم تحقّق نخواهد یافت. ساختن جامعه منهای فقر، در پرتو تعالیم اسلامی، شدنی و قابل تحقق است؛ چه این که اگر چنین امری ممکن نبود، قرآن و مفسّران آن، به آن امر نمی‏کردند.
امام صادق علیه‏السلام فرمود:
«سه چیز است که همه مردم به آن نیاز دارند: امنیّت، عدالت و فراوانی.»
یکی از گامهای مهم اجرای عدالت معیشتی و اقتصادی، خارج ساختن اموال بی‏پایان از تصرف گروه مترف و غاصب، و برگرداندن آن به صاحبان اصلی آن است. حکومت اسلامی که مجری احکام خداست، می‏تواند اموال باد آورده و نامشروع را از متصرفان غاصب آن گرفته و نیازهای جامعه را برطرف سازد و هیچ گروهی را بر گروه دیگر برتری و ترجیح نابجا ندهد.
گروهی از مصلحت اندیشان خدمت حضرت علی علیه‏السلام رسیدند و گفتند:
«فَضّل هولاء الاشرافَ من العرب و قریش عَلی موالی و العَجَمْ وَمَنْ نخافُ عَیَّهُ مِن النّاس و فراره الی معاویة.»
افراد سرشناس و اشراف عرب و قریش را بر بردگان و عجم، و اصولاً هر کس را که از کارشکنی و فرار او به سوی معاویه می‏ترسیم برتری بدهید، (تا دست به کارشکنی نزنند و یا از نزد تو نگریزند و به معاویه نپیوندند).امام فرمود:
«آیا بیت‏المال را صرف جذب افراد کنم؟ آیا دستور می‏دهید حقّ و عدل را با ستم یاری کنم.»14
برتریهای ناروا، هم در آنان توقع اضافی ایجاد می‏کند، و هم در اثر این تبعیض، حقوق بسیاری پایمال می‏شود. بدون روی آوری به عدالت اجتماعی ـ اقتصادی و درهم کوبیدن تکاثر و اتراف، جامعه حیات و قوام نمی‏یابد. هر جا ظلمی باشد، آن جا عدالت نیست. تا آن هنگام که اغنیا و متکاثران به جان فقرا افتاده، و حقّ آنان را بربایند، از خیر و فضیلت و عمل صالح و رشد انسان خبری نخواهد بود؛ لذا راه گسترش عدل، جلوگیری از ظلم است.
حضرت علی علیه‏السلام فرمود:
«من لوازم العَدْل التَّناهی عن الظلم.»15
از لوازم تحقّق عدل، خودداری از ستم است.
این امر، در جامعه ما از اهمیّت ویژه‏ای برخوردار است. در کنار نفی طاغوتها و ظلمها، قیام به عدالت و برپا نمودن خیمه انقلاب بدون استواری ستون عدالت فراگیر، امری ناممکن است.
«ستون خیمه انقلاب و رکن اساسی آن عدالت است، بویژه عدالت مالی و اقتصادی و معیشتی، که سروکار همه مردم، بخصوص انسان محروم، همواره با آن است، و چگونگی تربیت و تهذیب اخلاق مردم و عمل آنان، و سلامت روح و جان و تعادل روان و سامانیابی زندگی همه و همه در گرو آن است، و حتی دینداری و به احکام دین عمل کردن مردم نیز وابسته به آن است، یعنی عدالت و همین است که امام علی‏بن ابی‏طالب علیه‏السلام می‏فرماید: «العدلُ حیاةُ الاحکام».16
«سبب زنده شدن (و زنده ماندن) احکام خدا در میان مردم (یعنی عمل کردن مردم به آن احکام، از نماز و روزه تا همه چیزهای دیگر) اجرای عدالت است.» و این جاست که پیامبران الهی پس از دعوت به توحید و پرستش خدا «اَن اعبُدوا اللّه‏»بی‏درنگ به عدالت اقتصادی و معیشتی دعوت کرده‏اند «اوفوا الکیل و المیزان».»17
نتیجه آن که اساسیترین گام در راه جلوگیری از پیدایش اتراف و مبارزه با این پدیده خطرناک، اجرای عدالت اجتماعی است. البته معنای آن، تصرّف و مصادره اموال مردم نیست، بلکه ابتدا بر کار توزیع باید نظارت شود تا ثروتهای هنگفت در دست عده‏ای خاص جمع نشود، و اگر چنین شد، یعنی از راههای نامشروع و
خلاف، با انواع حیله‏ها ثروتهای بی‏حسابی گرد آمد، و موضوع محرز شد، دولت اسلامی به عنوان مجری احکام و برپاکننده عدالت، موظف است این اموال را از تصرف غاصبانه آنان خارج نماید و به صاحبان آن برساند.
البته انجام این کار، علاوه بر دشواری بسیار، به افرادی نیاز دارد که خودساخته باشند. امام علی علیه‏السلام در تبیین ویژگیهای کسانی که بخواهند عدالت حقّه را برپا بدارند و امر خدا را عمل کنند، می‏فرماید:
«لایُقیم امرَ اللّه‏ سبحانه الاّ مَن لایُصانِعْ ولایضارع ولایتّبع المطامع.»18
امر خدای سبحان را فقط سه کس می‏تواند اجرا کند: کسی که سازشکار نباشد، کسی که رنگ نپذیرد (و خود به خطاکاری و برخورداری تمایل نیابد)، و کسی که برای خود چیزی نخواهد.
آری با چنین افرادی، و با تحمّل دشواریهای بسیار، و بریدن ارتباطات و علاقه‏ها، عدالتی که فقرزدا، و ظلم‏ستیز و تکاثر برانداز باشد، اجرا خواهد شد.

ب ـ زنده کردن ارزشهای اصیل در جامعه

جامعه اسلامی، هنگامی سلامت روحی، روانی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی خواهد یافت که ارزشها و معیارهای حقّ و صحیح در آن رواج یابد. همگان به فکر انجام وظیفه باشند. زکات را در کنار نماز، ایثار را در کنار برخورداری از دنیا، و انفاق را در کنار روزه انجام دهند. ارزشهایی چون انفاق، ایثار، پرداخت زکات، حقّ فقرا، انفاقات مستحب و... می‏تواند کمک مؤثری در رفع فقر، و مانع تجمّع ثروت باشد.
قرآن کریم می‏فرماید: «وانفقوا فی سبیل اللّه‏ ولاتُلقوا بایدیکم الی التهلکة واحسِنوا انّ اللّه‏ یُحبّ المحسنین»
بقره /195
در راه خدا انفاق کنید و خویشتن را به دست خود به هلاکت میندازید و نیکی کنید که خداوند نیکوکاران را دوست دارد.
فضل و برتری افراد در جامعه نیز باید براساس همین معیارها باشد، نه براساس مال. آنچه در اسلام اهمیّت ویژه دارد، تقوا، علم و جهاد در راه خداست. گرچه امتیاز بیجا به صاحبان همین معیارها نیز نباید عطا شود، امّا نفس این امور خود، میزان و ملاک برتری است. اگر عملکردها براساس ارزشهای صحیح و اصیل سنجیده شود، اهل تکاثر و اتراف و ثروت‏اندوزان، فرصت جلوه‏گری و خودنمایی نخواهند داشت. قرآن کریم، ارزش مال مترفان را در مقام رسیدن به قرب الهی چنین بیان می‏فرماید:
«و ما اموالکم و لا اولادکم بالّتی تقرّبکم عندنا زلفی الاّ مَن آمَنَ وَعَمِل صالحا فاولئک لهم جزاءٌ الضِعف بما عملوا و هُم فی الغُرُفات آمنون»سبأ /37
اموال و اولادتان چیزی نیست که شما را به ما نزدیک سازد، مگر آنان که ایمان آورده‏اند و کارهای شایسته کرده‏اند، که پاداش اینان به سبب اعمالشان دو برابر است و ایمن در غرفه‏های بهشت هستند.
امام علی علیه‏السلام می‏فرماید:
«غِنیَ العاقل بِعِلْمِهِ، غِنیَ الجاهل بماله.»19
ثروت فرد عاقل به علم اوست، و ثروت شخص جاهل به مال او.
زنده کردن معیارها و ارزشهای اصیل، روح امید، حیات، عدالتخواهی و شرافت را در افراد جامعه زنده می‏کند. در این صورت، نوعدوستی، رفع نیاز نیازمندان، و حلّ مشکل دیگران به مسابقه گذاشته می‏شود و هر کس می‏کوشد، باری را از دوشی، و خاری را از سر راهی بردارد و دیگر ثروت‏اندوز مغرور، میدان تاخت و تاز نمی‏بیند.
افراد چنین جامعه‏ای به این حقیقت قرآنی توجّه می‏کنند که: «و ما اُوتیتم من شی‏ء فمتاع الحیوة الدنیا و زینتُها و ما عند اللّه‏ خیرٌ و ابقی افلا تعقلون»قصص /60
چیزهایی که به شما داده شده است، برخورداری و آرایش این زندگی دنیوی است، حال آن که آنچه نزد خداست، بهتر و ماندنی‏تر است؛ چرا تعقل نمی‏کنید؟

ج ـ درمان بیماریهای روحی

دنیازدگی و مصرف‏گرایی، بیماری روحی و روانی است. این بیماری باید با نسخه‏های شفابخش اسلامی برطرف شود. حُبّ مال، نه تنها درمان‏کننده نیست، بلکه مهلک است. اهل تکاثر و اتراف به کارهایی همانند رشوه‏خواری، ربا، تکاثر، گرانفروشی، اسراف، تبذیر، و مصرف بیش از حدّ دست می‏زنند. بخل و حرص و آز نمی‏گذارند متکاثر و مترف، از آنچه بر دور خود تنیده، بیرون بیاید. ریشه‏های اتراف که در جان انسان دنیازده رسوخ کرده است باید درمان شود. مترف باید به این حقیقت آگاه شود که مال نه ارزش او را نزد خدا بالا می‏برد، و نه در سرای آخرت، او را یاری خواهد رساند. خداوند ثروت‏اندوزی «کنز» را به شدیدترین صورت ردّ نموده است. مالی که وسیله طغیان، علو و برتری‏جویی گردد، نزد خداوند ارزشی ندارد و ثروت فراوان نمی‏تواند مانع نزول عذاب و کیفر الهی باشد. قارون که بر ثروت خود می‏نازید، هلاک شد، و خداوند می‏فرماید؛ افرادی از او ثروتمندتر بوده‏اند که بر اثر طغیان، هلاک شده‏اند: «اَوَلَم یعْلم اَنَّ اللّه‏ قد اهلک مِنْ قَبْلِهِ من القرون من هواشّدُ منه قوةً واَکْثَرُ جمعا»قصص /78
آیا ندانسته است که خدا پیش از او (قارون) نسلهایی را هلاک کرد که قوّتشان از او افزونتر و شمارشان بیشتر بوده است؟
تجمّل‏پرستی و زندگی پر زرق و برق، با سیره پیامبران و ائمه علیهم‏السلام مخالف است. ارزش انسان در بنده خدا بودن است، نه در بنده شهوت و اسیر مال بودن. انسان خلیفه خدا در زمین و حامل امانت سنگین اوست. خداوند زمین و مواهب آن را به او داده تا در راه رسیدن به هدف «عبادت» و «قسط و عدالت» از آنها بهره گیرد. به انحصار درآوردن مالی که خدا برای همگان آفریده، خلاف هدف آفرینش است. اگر غریزه مال‏پرستی کنترل و مهار نشود، انسان تبدیل به درّنده‏ای خواهد شد که به قیمت نابودی دیگران، بر تجمّلات و ثروت خود می‏افزاید و به گرسنگی گرسنه‏ها، برهنگی افراد، بی‏خانمانی و اضطرار و فقر کشنده توده‏های مردم اهمیتی نمی‏دهد. آری دنیا وسیله است نه هدف، آزمایش است و آزمایشگاه:
«انا جعلنا ما علی الارض زینةً لها لنبلوهم ایّهم احسنُ عملاً»کهف /7
ما آنچه روی زمین قرار دارد همه را آراستیم و برای زمین زینت کردیم تا آنان را بیازماییم که کدام یک کار بهتر انجام می‏دهند.
«المال و البنون زینة الحیوة الدنیا و الباقیات الصالحات خیرٌ عند ربّک ثوابا و خیرٌ اَمَلاً»کهف /46
دارایی و فرزند پیرایه‏های زندگی دنیاست و کردارهای نیک که همواره برجای می‏مانند نزد پروردگارت بهتر و امید بستن به آنها نیکوتر است.
نتیجه سخن آن که تا بیماری «دنیازدگی» و ریشه‏های آن درمان نشود، تکاثر و اتراف باقی خواهد ماند. درمان آن نیز تنها با عمل به دستورات اسلام و زنده کردن ارزشهای اصیل امکان‏پذیر است.
البته نباید غفلت کرد که در کنار این امور، باید زمینه‏های سوءاستفاده مترفان را از جامعه و راههای کسب درآمدهای نامشروع از بین برود. مادامی که راه برای رسیدن به ثروتهای کلان باز باشد، دنیا وسوسه می‏کند و به جمع ثروت فرامی‏خواند.
علاوه بر این، زمینه‏های فقر مانند بیکاری و بی‏عدالتی نیز باید زدوده شود.
در سایه این امور، جامعه دو طبقه مترف و غنی نخواهد داشت و آحاد مردم،به قدر لزوم از بیت‏المال بهره‏مند خواهند شد و به آنچه شایسته و لیاقت آنان است، خواهند رسید.

پی‏نوشتها

1 . شیخ صدوق، خصال، ج1، ص 164.
2 . قصص /77-76؛ مؤمن /75؛ شوری /48؛ ذاریات /11ـ10؛ حدید /23.
3 . خصال، ج2، ص636. امام صادق به روایت از حضرت علی علیهماالسلام می‏فرماید: «السّکر اربع سکرات: سُکر الشراب و سُکر المال و سکر النّوم و سکر الملک»؛ مستی چهارگونه است: مستی حاصل از شراب، مستی حاصل از مال، مستی خواب و مستی ناشی از مُلک و مقام.
4 . حکیمی، محمّد رضا، محمّد، علی، الحیاة، ج3، ص327-326.
5 . مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمّد پروین گنابادی، ج1، ص 268-267.
6 . علاّمه طباطبایی، تفسیر المیزان، ج8، ص362.
7 . ملاّ محسن فیض کاشانی، تفسیر صافی، (دو جلدی)، ج1، ص 629.
8 . نهج‏البلاغه، حکمت 112.
9 . تحف العقول، ص250.
10 . شهید مرتضی مطهری، مبانی اقتصاد اسلامی، (چاپ اول: تهران، انتشارات حکمت، 1409 ق)، ص14.
11 . همچنین بنگرید به: انعام /152؛ شوری /15؛ نساء /135؛ بقره /282.
12 . وسائل الشیعه، ج11، ص310.
13 . اصول کافی، ج2، ص562.
14 . بحارالانوار، ج41، ص108، باب 107، روایت 15.
15 . غرر الحکم، ص304.
16 . همان، ص30.
17 . محمّد رضا حکیمی، کلام جاودانه، ص207ـ206.
18 . نهج‏البلاغه، حکمت 107.
19 . غرر الحکم، ص223.

مقالات مشابه

کنشهای اجتماعی مترفین از منظر قرآن

نام نشریهسخن جامعه

نام نویسندهرسول رستم خانی, امیر محسنی

مترفان از نگاه قرآن

نام نشریهمجله اندیشه حوزه

نام نویسندهرضا حق‌پناه

مترفين

نام نویسندهکاظم احمد‌زاده

آثار رفاه زدگي

نام نویسندهخلیل منصوری